طالب آن است که عطشناک است
ولی یاللاسف که ما گرفتار اوهام و خیالات و افکار خود شده و خود را فراموش کردهایم! مثل عطش که یک واقعیّت عینی در خارج است، منتها مردم در مورد فهمیدن معنای عطش متفاوتند. عطش چیست؟ ممکن است مردمی باشند که عربی هم بلد نیستند؛ فقط لفظ عطش که یک لفظ عربی است را خوب بلدند و با فصاحت آن را تلفّظ میکنند، ولی از معنای آن بی خبرند. بعضی هستند که هم لفظ آن را خوب میگویند و هم معنای آن را خوب میدانند و میگویند: عطش، حالت آب طلبی، آن حالتی که در انسان پیدا میشود و طالب آب میشود که تا آب به او نرسد آن حالت در او فرو نمینشیند. این معنای عطش است که خوب میداند ولی از واقعیّت عینی آن بیخبر است.
همین آدمی که لفظ عطش را خوب میگوید و خوب هم معنا میکند، لیکن از واقعیّت آن بیخبر است؛ زیرا تشنه نیست و سیراب است و لذا از واقعیّت آن ناآگاه است. به دریای آب هم که برسد، به آن اعتنا نمیکند. اگر گواراترین آبها را هم به حلقش بریزید، احساس لذّت نمیکند، چون تشنه نیست. در صورتی که آدم تشنه از آب لذّت میبرد، امّا یکی پیدا میشود که در میان بیابان خشک و سوزان، فرسنگها راه پیموده و خسته شده، وامانده و گرمازده شده از سوز عطش زبانش در دهان خشکیده که حتّی قادر به حرف زدن نیست و نمیتواند کلمه عطش را بر زبان جاری کند؛ زیرا از سوز عطش فکرش راکد شده و اصلاً معنای عطش را هم بلد نیست؛ امّا سراپای وجودش عطش است. از موی سر گرفته تا ناخن پا به زبان حال داد میزند «العطش». به زبان چیزی نمیگوید، در فکر هم خطوری ندارد، ولی از اوّل تا آخر وجودش داد «العطش» میزند، او کلمه آب را بلد نیست بگوید، معنای آب را هم نمی تواند تصوّر کند، امّا سراپا طالب آب است و حقیقت عطش را در خود مییابد. لذا اگر شما یک قدح آب سرد و زلال پیش این آدم ببرید، صدای آب، تار و پود وجودش را میلرزاند؛ جرعهای از این آب به حلقش بریزید، جان پیدا میکند، لذّتی احساس میکند که شما از تصوّر ان نیز عاجزید.
تفاوت خداخواهان صادق با خداجویان ناطق
در مورد خدا هم مطلب همین است. درباره خدا یک عده از ما لفّاظ هستیم و عبارت پرداز. لفظ را خوب میگوییم. ممکن است یک ساعت بشینیم و مرتّب و منظّم درباره صفات جلال و جمال خدا و نبوت و امامت و معاد و ... بحث کنیم. بسیار روان و فصیح، ولی چه بسا همین حرفهایی که میزنیم، از کتابی آنها را حفظ کردهایم و خودمان نیز معنای آن را نمیفهمیم.
دسته دیگر خوب بلدند حرف بزنند، فصاحت و بلاغت دارند، درس هم خواندهاند، معانی را خوب میفهمند، حکمتدان و فلسفهدانند. من آنم که فلسفهی اشراق وحکمت مشّاء میدانم، برهان صدّ یقین را خوب به کرسی مینشانم. ابطال دور و تسلسل میکنم. امّا اینها چیست؟ یک مشت اصطلاحات فنّی است. صنعتی است که در انسان پیدا میشود و ممکن است در نظر مردم ساده، بسیار بزرگ و با عظمت جلوه کند، امّا در نظر ارباب بصیرت صدهزار خروارش هم به یک غاز نمیارزد!! این مُقرِب نیست و تقّرب الیالله نمیآورد. چه بسا همین افراد در اعتقادات دینیشان خلل و در اعمال دینیشان کسری دارند. امّا از آن طرف کسی پیدا میشود که این اصطلاحات فنّی را نمیداند و قادر نیست خیلی خوب صحبت کند، امّا در واقع، حقیقت توحید را دارد. واقعیّت معرف الله را دارد. این آدم مثل همان کسی است که تشنه است. چنین شخصی اگر نام خدا را بشنود:
إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ
... وقتی اسم خدا پیش اینها برده میشود دلشان فرومیریزد ... و رنگ از رخسارشان میپرد. نه مگر علی(ع) وقتی به نماز میایستاد بدنش میلرزید.
إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ اللّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ وَإِذَا تُلِیَتْ عَلَیْهِمْ آیَاتُهُ زَادَتْهُمْ إِیمَانًا وَعَلَى رَبِّهِمْ یَتَوَکَّلُونَ {انفال/2}
«مؤمنان تنها کسانی هستند که وقتی نام خدا برده میشود دلهاشان ترسان میگردد و هنگامی که آیات خدا بر آنها خوانده میشود ایمانشان افزون میگردد».
وقتی آیات خدا بر آنان خوانده شود، لحظه به لحظه بر روشنایی قلبشان افزوده میشود. پردههایی از جلال و جمال خدا از جلوی چشمانشان کنار میرود و غرق در جمال حضرت معبود میشوند و طوری میشوند که از خواب و خور میافتند و از کوچه و خیابان و مردم میگریزند و ما روشنفکران به آنها میخندیم و آنها را دیوانه میدانیم.
إِنَّ الَّذِینَ أَجْرَمُوا کَانُواْ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا یَضْحَکُونَ {29} وَإِذَا مَرُّواْ بِهِمْ یَتَغَامَزُونَ {30} وَإِذَا انقَلَبُواْ إِلَى أَهْلِهِمُ انقَلَبُواْ فَکِهِینَ {31} وَإِذَا رَأَوْهُمْ قَالُوا إِنَّ هَؤُلَاء لَضَالُّونَ {32} سوره مبارکه ـ مطففین ـ
«تبهکاران به اهل ایمان میخندند و هنگامی که از کنار مؤمنان عبور میکنند چشمک میزنند و هر گاه به سوی همفکران خود برمیگردند مؤمنان را به ریشخند میگیرند و وقتی آنها را میبینند؛ میگویند: اینها راه گم کرده و به بیراهه افتادهاند ...».
صفیر هدایت ـ سلسله مباحث تفسیری سیدمحمدضیاء آبادی