"آبروی شجاعت"
شجاعت در زندگی روزمره ما، جایگاهی ویژه دارد. جایگاهی مقدس و قابل ستایش که در مواجهه با خطر معنی می یابد. شاید بالاترین مرتبه شجاعت جایی است که جان انسان به مخاطره می افتد، اما مرتبهای بالاتر از این حالت نیز وجود دارد. مرتبهای که شاید در روز عاشورا و با فداکاری امام حسین(علیه السلام) و یاران و فرزندان ایشان به اوج خود میرسد.
در روز عاشورا بحث به مخاطره افتادن جانها در میان نبود، بلکه این مساله قطعی بود که یاران و فرزندان حضرت در صورت ایستادگی قطعاً به شهادت میرسند. این مساله نه تنها در روز عاشورا مشخص بود، بلکه حضرت در طول مسیر و قبل از رسیدن به کربلا، بارها و بارها به این مساله اشاره فرمودند و این امر نه تنها یاران ایشان را دلسرد نمیکرد، بلکه آنان را در راه خود مصممتر و پایدارتر مینمود تا آنجا که یکایک یاران با وفای حضرت در میدان نبرد، در راه دفاع از عقیده و ایمان خود، جان خود را فدا کردند و این اوج مفهومی به نام "شجاعت" بود ...
" ... امام حسین(ع) در مسیر کربلا به ثعلبیه(1) رسیدند و در آنجا متوقف شدند. در این هنگام آن حضرت سر به بالین گذاشتند و بخواب رفتند و سپس بیدار شدند و فرمودند: دیدم یکى صدا میزد شما تند می روید، ولى مرگ شما را تندتر به بهشت میبرد.
فرزند ایشان حضرت علىاکبر(ع) عرض کرد: پدر جان مگر ما بر حق نیستیم؟
امام حسین(ع) فرمود: چرا فرزندم، قسم به آن خدائى که بازگشت بندگان بسوى اوست، ما بر حقیم.
عرض کرد: پدر جان اگر چنین است ما را از مرگ چه باک !"
و علی اکبر(ع) به حق از مرگ باکی نداشت و چه زیبا در روز عاشورا به حرف خود جامه عمل پوشانید:
" ... کسى جز فرزندان امام حسین(ع) با او نمانده بودند.(2) على اکبر(ع) که از زیباترین مردم بود، از خیمهها بیرون آمد و از پدرش اذن میدان گرفت. آن حضرت هم اجازه داد. آنگاه به او نگریست، نگاه کسى که از او ناامید شده است. چشمانش را فروافکند و گریست و فرمود: خدایا شاهد باش! جوانى به سوى آنان مىرود که شبیهترین مردم در خلقت و اخلاق و گفتار به پیامبر(ص) توست و هرگاه مشتاق دیدن پیامبرت مىشدیم، به او نگاه مى کردیم ...
آنگاه حضرت علی اکبر(ع) به سمت میدان حرکت کرد، در حالى که اینگونه رجز مىخواند: من علىبنالحسین هستم. به کعبه سوگند! ما به پیامبر سزاوارتریم. به خدا تن به ذلت نمیدهیم. آن قدر با نیزه با شما مى جنگم تا خم شود؛ با شمشیر با شما مىستیزم تا بشکند؛ ...
بعد از مدتی جنگ، به سمت پدر بازگشت. به پدر رو کرد و فرمود: پدر جان! تشنگى مرا کشت و سنگینى زره بىتابم کرد. آیا آبى هست؟ امام گریست ...
على اکبر(ع) رجز خوان دوباره به میدان رزم شتافت. دویست نفر را کشت. ناگهان یکی از سپاهیان، ضربتى بر فرق سرش زد. علی اکبر(ع) فرو افتاد و مردم با شمشیرهایشان بر او حمله آوردند ...
حسین (علیه السلام) به بالین پسر آمد، صورت به صورت او گذاشت و گفت: پس از تو، خاک بر سر دنیا! اینان چه قدر گستاخند نسبت به خدا و هتک حرمت پیامبر(صلی الله و علیه و آله) ...
آنگاه مشتى از خون پاک او برگرفت و به آسمان افشاند ... "
امروز هم میگذرد، اما عاشورا برای من و تو همیشه زنده است و شجاعت مولایمان به همراه اصحابش، برای ما مفهومی عمیق را تداعی می کند، مفهومی که نمی دانم چقدر به آن نزدیکیم؟
پس سلام می کنیم بر آن موالای مظلوممان، که با یارانشان به "شجاعت" آبرو بخشیدند ...
" ... سلام بر آن مدافعِ بى یاور، سلام بر آن مَحاسنِ بخون خضاب شده، سلام بر آن گونه خاک آلوده ..."(3)
(بر گرفته از کتاب "مقتل امام حسین (علیه السلام)"،
گردآورنده: گروه حدیث پژوهشکده باقرالعلوم (با تصرف و تلخیص))(4)
... ... ... ... ... ... ... ... .... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ... ...
پاورقیها:
1. نام محلی در نزدیکی کربلا.
2. همراهان ایشان قبل از کشته شدنشان، از روی ارادتی که به مولای خود داشتند، اجازه ورود خانواده ی حضرت را به میدان نداده بودند.
3. فرازی از زیارت " ناحیه مقدسه "
4. این کتاب توسط حجة الاسلام جواد محدثی ترجمه شده است.