سفارش تبلیغ
صبا ویژن
علوم و مفاهیم قرآنی - آموزش دانشجویان




طابع ـ مهر زننده بر دلها ـ به پایه ای از پایه های عرش آویخته است، پس هرگاه حرمتی شکسته شد و خطایی جاری گشت [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
کل بازدیدها:130204 .:. بازدید امروز:69 .:. بازدید دیروز:12

درباره خودم
علوم و مفاهیم قرآنی - آموزش دانشجویان
آموزش دانشجویان
مطالب با دید آموزشی است و نکاتی درخصوص قرآن و ائمه اهل بیت(ع) در این وبلاگ درج می‏شود.
 

لینک به لوگوی وبلاگ
علوم و مفاهیم قرآنی - آموزش دانشجویان
 

لوگوی دوستان
 

لینک دوستان
 

جستجو در متن وبلاگ

جستجو:
 

آرشیو
 

نغمه‌ها
 

با ما بگویید...ا
 

راضی هستید؟
 

وضعیت وبلاگ در یاهو
 

دیکشنری آنلاین
 
   یک مکالمه عجیب قرآنی
  • شنبه 89/2/25 ساعت 9:58 صبح

    گفتگو بین حجت الاسلام قرائتی و خردسال ترین حافظ قرآن

    حتماً نام « فضه» را شنیده اید؛ کنیز حضرت زهرا(سلام الله علیها) که سال های سال فقط با آیات قرآن سخن می‌گفت. از آن زمان تا کنون شخص دیگری را سراغ نداریم که این طور روی مفاهیم و الفاظ قران کریم تسلط داشته باشد و بتواند تمام مکالمات روزمرة خود را در قالب آیات نورانی قرآن کریم بیان نماید. آقای « سید محّمد حسین طباطبایی» ملقّب به «عَلَم الهُدی» کودک خردسال و ستارة پر فروغی است که موفق شده به خواست خداوند و عنایت اهل بیت- علیهم السلام- و زحمات بی دریغ استادانة پدرش، کل قرآن را با ترجمه و درک مفاهیم آن در سنین5/5 سالگی حفظ کند. به نحوی که می تواند همة مکالمات خود را با آیات قرآن بیان کند و هر سؤالی از او شود با قرآن پاسخ دهد. آن چه در این جا می خوانید به نقل از حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ محسن قرائتی می باشد که در مراسم عبادی سیاسی حج تمتّع سال 1417 هـ . ق.(1376 هـ .ش) با این کودک نابغة علوم قرآنی هم سفربوده و در مکه با او جلسه‌ای گذاشته و به گفتگو نشسته بودند.

    حاج آقای قرائتی در مورد او چنین می گوید: « ... وزیر کشور و شاه زادگان سعودی جلسه ای گرفته و او را دعوت کردند. هر چه از او پرسیدند، با قرآن جواب داد. مقدار زیادی اسباب بازی و هدایای مختلف برای او آوردند. وزیر کشور عربستان به او گفت: این اسباب بازی ها را به عنوان هدیه برای تو آوردیم. آیا دوست داری و راضی هستی؟

    جواب داد: « فَما اتانِیَ الله خَیرٌو مِمّا أتاکم بَل اَنتُم بِهَدیتکُم تَفرَحون؛ آن چه خدا به من داده از آن چه شما به من داده، بهتر است. نه، شما به هدیة خویش شادمان هستید. » 1

    جلسه ای با او گرفتیم، گفتم: سلام علیکم،

    گفت: « سَلام قَولاً مِن رَبِّ رَحیم؛ سلام سخن پروردگار مهربان است. » 2

    گفتم: بفرما داخل

    گفت: « اُدخُلوها بِسَلامٍ أمِنین؛ به سلامت وایمنی داخل شوید. » 3

    گفته شد: غذا هست غذای دیگری هم میل دارید؟

    گفت: « لَن نَصبِر علی طعامٍ واحد؛ ما بر یک نوع طعام نتوانیم ساخت. » 4

    رئیس حج به او گفت: ما شما را مکه به صورت رایگان آوردیم، یک عمره هم می آوریمت؛ چیز دیگری از ما می خواهی؟

    گفت: « ما سَألتُکُم مِن اَجرٍ؛ از شما هیچ پاداشی نخواسته ام. » 5

    گفتم: آیا دوست داری بازی کنی؟

    گفت: « لاتَنسَ نَصیبَک مِن الدّنیا؛ بهرة خویش را از دنیا فراموش مکن. » 6

    گفتم: چه طور بچة به این کودکی به این مقام رسیده؟

    گفت: « یُؤتِی الحِکمه مَن یَشاء؛ به هر که خواهد حکمت عطا کند. » 7

    گفتم: می توانی از یک تا ده بشماری؟

    گفت: بله. 1و2: « اِنَّما اَعِظُکُم بواحِدَهٍ اَن تَقومُوالله مَثنی و فُرادی؛ شما را به یک چیز اندرز می دهم؛ دو دو ویک یک برای خدا قیام کنید. »8

    3 : « بِثَلاثَهِ الاف مِنَ المَلئکه؛ سه هزار فرشته. » 9

    4 : « اِلاّ هُوَرابِعُهُم؛ مگر آن که خداوند چهارمین آن ها است . » 10

    5 : بِخَمسه الافٍ؛ پنج هزار از فرشتگان. » 11

    6 : « فی سِتهِ أیّامٍ؛ در شش روز آفریدیم. » 12

     7و8 : « سَبع لَیالٍ و ثَمانیّهَ اَیّامٍ؛ هفت شب و هشت روز پی در پی. » 13

    9 : «تِسعهُ رَهطٍ؛ در شهر ما نُه مرد نا صالح بودند. » 14

    10 : «تِلک عَشرَهُ کامله؛ تا ده روز کامل شود. » 15
    یکی از علما آیه‌ای از قرآن را غلط خواند، یک حرفش را کم و زیاد کردکه ببیند او می فهمد یا نه؟

    علم الهدی گفت: « یُریدونَ أن یُبَدِّ َلُوا کلامَ الله؛ می خواهند سخن خدا را دگرگون کنند. » 16

    دو مرتبه خوب خواند و باز یک آیه غلط خواند، گفت: «اِن هذا اِلاّاختلاقُ؛ واین جز دروغ، هیچ نیست. » 18

    کمی بعد آن شخص باز آیه ای غلط خواند ، گفت: « اِن هذا اِلاّ قَولُ البَشر؛ این، جز سخن آدمی هیچ نیست. »19

    گفتم: پدرت تا حالا دعوایت کرده؟

    گفت: «وَ اذا ما غَضِبوا هُم یَغفِرون؛ و چون در خشم شوند، خطاها را می بخشایند. » 20

    گفتیم: بچه های کوچه اذیتت نمی کنند؟

    گفت: « فَبِئسَ القَرین؛ و تو چه همراه بدی بودی. » 21


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       ادامه ...
  • شنبه 89/2/25 ساعت 9:58 صبح

    فیلم برداری می کردند، گفتند: نوار تمام شد

    گفت: «وَ تَمّت کَلمهُ رَبّک؛ و کلام پروردگار تو در راستی و عدالت در حدّ کمال است. »22

    فیلمبردار گفت: معذرت می خواهم

    جواب داد: « لا تَعتذِروُا الیَوم؛ در آن روز پوزش مخواهید. » 23

    گفتم: پسر! مرا گیج کردی

    گفت: «تَرَی النّاس سُکاری؛ و مردم را چون مستان می بینی. » 24

    پدرش گفت: ایشان آقای قرائتی است؛ خوب با او حرف بزن

    گفت: « ما قلتُ لَهُم اِلاّ ما اَمَرتَنی؛ من به آنان جز آن چه تو فرمانم داده بودی نگفتم. » 25

    مردم شروع کردند به خندیدن

    گفت: «وَ تَضحَکون و لا تَبکون؛ و می خندید ونمی گریید؟ » 26

    گفتم: می آیی برویم خانة ما ؟

    گفت: «حَتّی یَأذنَ لی أبی؛ تا پدر مرا رخصت دهد. » 27

    گفتم: من خیلی تورا دوست دارم

    گفت: «سَنَنظُرُ اصدَقت اَم کُنت من الکاذبین؛ گفت: اکنون بنگریم که راست گفته ای یا در شمار دروغ گویانی. » 28

    گفتم: می خواهم تو را بخورم

    گفت: « اَیُحِبُّ اَحدکُم اَن یَأکُل لَحم أخیه مَیتاً؛ آیا هیچ یک از شما دوست دارد که گوشت برادر مردة خود را بخورد؟ » 29

    گفتم: پسر! این همه حرف را از کجا یاد گرفتی؟

    گفت: « ذلکما ممّاعلّمنی ربّی؛ این تعابیر چنان که پروردگارم به من آموخته است. » 30

    گفتم: دوست داری راه کربلا باز شود تا بروی؟

    گفت: « انّی احببتُ حُبّ الخَیر؛ من این ها را به خاطر پروردگارم دوست دارم. » 31

    گفتم: خسته شدی؟

    گفت: « لا یَمَسُّنا فیها نَصب؛ در آن جا رنجی به ما نمی رسد. » 32

    گفتم: آیا حج ما قبول است؟

    گفت: « اِنّما یَتَقَبَّل الله ُمِن المُتَّقین؛ خدا عمل پرهیزگاران را می پذیرد. » 33

    یک پیراهن عربی پوشیده بود، گفتم: این پیراهن عربی را بیشتر دوست داری یا لباس ایرانی را؟

    گفت: « وَ لِباسُ التَّقوی ذلک خَیر؛ و جامة پرهیزگاری از هر جامه ای بهتر است. » 34

    گفتم: پدرت را بیشتر دوست داری یا مادرت را؟

    گفت: « و بِالوالدین احسانا؛ و به پدر و مادر خویش نیکی کنید. » 35

    گفتم: یک دعا به ما کن،

    گفت: « ربَّنا اغفرلنا و لا خواننا الذّین سَبَقونا بالایمان؛ ای پروردگار ما، ما و برادران ما را که پیش از ما ایمان آورده اند ، بیامرز. » 36

    یک آیه از او پرسیدند که کجاست؟

    گفت: سوره اعراف.

    گفتند: نخیر، قَصص،

    گفت: أعراف.

    خیلی اصرار کردن ،

    باز گفت: أعراف.

    قرآن را باز کردند و دیدند حق با او است تا گفتند: حق با این بچه است،  

    گفت: «لَقَد کُنتَ فی غَفلهٍ مِن هذا؛ تو از این غافل بودی. » 37

     لباس احرام روی دوشم بود، کنار رفت و سینه ام پیدا شد،

    گفت: « وَ لا یُبدینَ زَینتَهُنَّ؛ و زینت های خود را آشکار نکنند. »38

    لباسم را کشیدم روی سینه ام ، پس از مدتی دوباره کنار رفت، و فراموش کردم،

    گفت: « وَ لورُدُّوا لَعادوا لِما نُهُوا؛‌ اگر آنها را به دنیا باز گردانند، باز هم به همان کارها که منعشان کرده بودند باز می گردند. » 39

    مسئول خیمه ها که از خاندان سعودی بود، بی سیم به دست آمد؛ به علم الهدی گفتند: ایشان رئیس همة خیمه‌های ایرانی است،

    گفت: « وَ لو لا اِذ دَخلتَ جَنَّتک قُلتَ ما شاءالله؛ چرا آنگاه که به باغ خود در آمدی نگفتی: هر چه خداوند بخواهد؟ » 40

    آیت الله غیوری گفتند: من در ایران چنین و چنان می کنم،

    گفت: « ولا تَقولنَّ لِشیءاِنّی فاعلُ ذلک غَداً اِلاّ اَن یَشاءالله؛ هرگز مگوی: فردا چنین می کنم، مگر خداوند بخواهد. » 41

    پرسیدند: مکه چه طور جای است؟

    گفت: « بَلدَهُ طَیّبَهُ وَ ربُّ غَفُوُر؛ شهری خوش و پاکیزه و پروردگاری آمرزنده. » 42

    پرسیدند: آیا داماد می شوی؟

    من گفتم: بچة 5 ساله که معنای داماد را نمی فهمد،

    گفت: چرا نمی فهمم؟ « فَفَهَّمناها سُلیمان؛ واین شیوة داوری را به سلیمان آموختیم. » 43

    سؤال شد: سواد داری؟

    گفت: « ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان؛ تو نمی دانستی کتاب و ایمان چیست. » 44

    گفتم: می آیی پسر من شوی؟

    گفت: « و ولد وما ولد؛ وقسم به پدر و فرزندانی که پدید آورد. » 45

    گفتم: من تو را خیلی دوست دارم،

    گفت: « عَسی ان تُحبّوا شیئا و هو شرٌلکم؛ شاید چیزی را دوست داشته باشید و برایتان ناپسند افتد. » 46


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       ادامه.... یک مکالمه عجیب قرآنی
  • شنبه 89/2/25 ساعت 9:57 صبح

    گفتم: به نظر شما آیا ما سوغاتی برای ایران بخریم؟

    گفت: « اَحلّ الله البیع و حرَّم الرّبوا ؛ خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است. » 47

    گفتم: یک آیه برای امام زمان بخوان،

    گفت: « جاء الحقّ و زهق الباطل ؛ حق آمد و باطل نابود شد. » 48

    در حال تهیة یک بحثی برای تلویزیون بودم، در مورد خانه سازی و مسکن از او در مورد وسعت خانه و مسکن سؤال کردم که چه آیه ای داریم؟

    گفت: « و لبُیُوتِهم اَبوابا ؛ و برای خانه‌هایشان نیز درهایی از نقره می کردیم. » 49
    ابواب یعنی چند درب، خانه تنگ هم که یک در بیشتر ندارد؛

    گفتم: منت بر ما گذاشتی، حرفهایمان را جواب دادی،

    گفت: « و لقد مَنَنّا عَلیک مَره اُخری ؛ وما بار دیگر به تو نعمت فراوان داده ایم. » 50

    گفتم: خداحافظ،

    گفت: «اذهب انت و اخوک بایاتنا و لا تنیا فی ذکری ؛ تو و برادرت آیات مرا ببرید و در رسالت من سستی مکنید. » 51

    گفتم: خداحافظ،

    گفت: « فاللهُ خیرُ حافظاً ؛ خدا بهترین نگه دار است. » 52

    در پایان خالی از لطف نیست که این نکته را اضافه کنیم. پس از امتحانی که در دانشگاه «حجاز» شهر«کاونتری» انگلستان برای اعطای مدرک دکترا از ایشان گرفتند، در شهر«بیرمنگام» یکی از ایرانیان برای علم الهدی به وسیلة کامپیوتر تفألی به خواجه حافظ شیرازی زد واین ابیات آمدکه تعجب همه را بر انگیخت:
    شکّر شکن شوندهمه طوطیان هند
    زین قند پارسی که به بنگاله می رود
    طی مکان ببین و زمان در سلوک شعر
    کاین طفل یک شبه ره صد ساله می رود

    بعد که برای اطلاع از نتیجة امتحان تماس گرفتند، متوجه شدند که با امتیازی عالی موفق به دریافت دکترای علوم قرآنی در پنج رشته مختلف شده است واین نیست مگر از عنایت خاصه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه).

     

    پی‌نوشتها:

    1. نمل(27) آیة36.
      2. یس(36) آیة58.
      3. حجر(15) آیة46 .
      4. بقره(2) آیة61.
      5. یونس(10) آیة72.
      6. قصص(28)آیة77.
      7. بقره(2) آیة269.
      . سبأ(34) آیة46.
      9. آل عمران(3) آیة124.
      10. مجادله(58) آیة7.
      11. آل عمران(3) آیة 125.
      12. ق(50) آیة38.
      13. حاقه(69) آیة7.
      14. نمل(27) آیة48.
      15. بقره(2) آیة196.
      16.  فتح(48) آیة 15.
      17.  ص(38) آیة7.
      18.  مدثر(74) آیة 25.
      19.  شوری(42) آیة37.
      20.  زخرف(43) آیة38.
      21.  انعام(6) آیة 115.
      22.  تحریم(66) آیة7.
      23.  حج(22) آیة2.
      24.  مائده(5) آیة117
      25.  نجم(53) آیة 60
      26.  یوسف(12) آیة80
      27.  نمل(27) آیة27
      28.  حجرات(49) آیة12
      29.  یوسف(12) آیة37
      30.  ص(38) آیة32
      31.  فاطر(35) آیة35
      32.  مائده(5) آیة27
      33.  اعراف(7) آیة26
      834.  بقره(2) آیة83 .
      35.  حشر(59) آیة10
      36.  ق(50) آیة22
      37.  نور(24) آیة31.
      38.  انعام(6) آیة28
      39.  کهف(18) آیة39
      40.  کهف(18) آیة 24-23
      41.  سبأ(34) آیة15
      42.  انبیاء(21) آیة79
      43.  شوری(42) آیة52
      44.  بلد(90) آیة3
      45.  بقره(2) آیة216
      46.  بقره(2) آیة 275
      47.  اسراء(17) آیة81 .
      48.  زخرف(43) آیة34
      49.  طه(20) آیة7
      50.  طه(20) آیة42.
      51.  یوسف(12) آیة64.

     

    یادآوری: این مکالمه قرآنی (به جز ترجمة آیات) عیناًازویژه نامة رسالت مورخة9 آبان ماه سال1377 نقل شده است.

    مجله معارف اسلامی شماره 42 (صفحه 110 تا صفحه 116)


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       بشنویم و دعا کنیم که مرد عمل شویم
  • چهارشنبه 88/3/13 ساعت 9:22 صبح

    قال رسول الله(ص):

    عـِدَّةٌ مـِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکَمِ عَنِ الْفُضَیْلِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ لَیـْثِ بْنِ أَبِی سُلَیْمٍ رَفَعَهُ قَالَ قَالَ النَّبِیُّ ص ‍ نَوِّرُوا بُیُوتَکُمْ بِتِلَاوَةِ الْقُرْآنِ وَ لَا تـَتَّخـِذُوهـَا قـُبـُوراً کـَمـَا فـَعـَلَتِ الْیَهُودُ وَ النَّصَارَى صَلَّوْا فِی الْکَنَائِسِ وَ الْبِیَعِ وَ عـَطَّلُوا بـُیـُوتـَهـُمْ فَإِنَّ الْبَیْتَ إِذَا کَثُرَ فِیهِ تِلَاوَةُ الْقُرْآنِ کَثُرَ خَیْرُهُ وَ اتَّسَعَ أَهْلُهُ وَ أَضَاءَ لِأَهْلِ السَّمَاءِ کَمَا تُضِی ءُ نُجُومُ السَّمَاءِ لِأَهْلِ الدُّنْیا

    اصول کافى جلد 4 صفحه : 413 روایة : 1

    ترجمه :
    پـیـغـمـبر(ص) فرمودند: خانه‌هاى خود را با تلاوت قرآن روشن کنید و آنها را گورستان نـکـنـیـد چـنـانـچه یهودى و نصارى کردند، در کلیساها و عبادتگاه‌هاى خود نماز کنند، ولى خـانـه‌های خویش را معطل گذارنده‌اند (و در آنها عبادتى انجام ندهند) زیرا که هرگاه در خـانـه بـسـیـار تـلاوت قـرآن شـد خـیـر و بـرکـتـش زیـاد شـود و اهـل آن به وسعت رسند و آن خانه براى اهل آسمان درخشندگى دارد چنانچه ستارگان آسمان براى اهل زمین مى‌درخشند.


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       ببنید و استفاده کنید. / عیدتون مبارک
  • چهارشنبه 87/12/28 ساعت 12:47 عصر

    مطالــب قرآنــی را در مجـله قرآنــی ببنیـد.

    http://www.iqna.ir/fa/Majaleh-Norouz/Home.htm


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       نیکویی به پدر و مادر
  • چهارشنبه 87/11/30 ساعت 3:25 عصر

    وَقَضَى رَبُّکَ أَلاَّ تَعْبُدُواْ إِلاَّ إِیَّاهُ وَبِالْوَالِدَیْنِ إِحْسَانًا إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِندَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ کِلاَهُمَا فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ وَلاَ تَنْهَرْهُمَا وَقُل لَّهُمَا قَوْلاً کَرِیمًا {23} وَاخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَقُل رَّبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیرًا {24}

    و خدای تو حکم فرموده که جز او هیچکس را نپرستید و درباره پدر و مادر نیکویی کنید و وقتی که هر دو یا یکی از آنها پیر و سالخورده شوند(که موجب رنج و زحمت شما باشند) زنهار کلمه‌ای که رنجیده خاطر شوند مگویید و کمترین آزار را به آنها نرسانید و با ایشان به اکرام و احترام سخن گویید و همیشه پر و بال تواضع و تکریم را با کمال مهربانی نزدشان بگسترانید و بگو پروردگارا چنانکه پدر و مادر، مرا از کودکی به مهربانی بپرورند، تو نیز در حق آنها رحمت و مهربانی فرما.

    برگرفته از کتاب اندرزها و حکایات


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       فضه
  • سه شنبه 87/9/5 ساعت 9:4 صبح

    « تکلم با قرآن »

     

    گویند: شخصی زنی را در بادیه تنها دید، گفت: کیستی؟

    جواب داد:

    « بگو سلام بزودی می‌دانید!»

    از قرائت این آیه فهمیدم که می‌گوید: اول سلام کن، سپس سئوال!

    که سلام دادن علامت وظیفه شخصی است که بر دیگری وارد می‌شود.

    به او سلام کردم و گفتم: در این بیابان آن هم تنها چه می‌کنی؟

    پاسخ داد: وَمَن یَهْدِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِن مُّضِلٍّ (زمر/37)

    «کسی را که خدا هدایت کند گمراه‌کننده ای برای او نیست.»

    از این آیه شریف دانستم که راه را گم کرده

     

    گفتم: از جنی یا آدم؟

    جواب داد: یَا بَنِی آدَمَ خُذُواْ زِینَتَکُمْ عِندَ کُلِّ مَسْجِدٍ (اعراف/31)

    «ای فرزندان آدم زینتتان را نزد هر مسجد بردارید.»

    از قرائت این آیه فهمیدم که از آدمیان است.

    گفتم: از کجا می‌آیی؟

    پاسخ داد: یُنَادَوْنَ مِن مَّکَانٍ بَعِیدٍ (فصلت/44)

    «از جایی دور ندا داده می‌شوند.»

    فهمیدم از راه دور می‌آید.

    گفتم: کجا می‌روی؟

    جواب داد: وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ (آل عمران/97)

    « بر مردم است که برای خداوند حج به جای آورند، البته کسی که استطاعت به سوی آن پیدا کند.»

    فهمیدم قصد خانه خدا دارد.

    گفتم: چند روز است حرکت کرده‌ای؟

    گفت: وَلَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ  (ق/38)

    « ما آسمانها و زمین و هرچه را بین این دو است در شش روز خلق کردیم.»

    فهمیدم شش روز است از شهرش حرکت کرده و به سوی مکه می‌رود.

    پرسیدم غذا خورده‌ای؟

    جواب داد: وَمَا جَعَلْنَاهُمْ جَسَدًا لَّا یَأْکُلُونَ الطَّعَامَ (انبیاء/8)

    « ما پیامبران را مثل فرشتگان بدون بدن قرار ندادیم تا غذا نخورند.»

    فهمیدم چند روزی است غذا نخورده است.

    گفتم: عجله کن تا تو را به قافله رسانم.

    جواب داد: لاَ یُکَلِّفُ اللّهُ نَفْسًا إِلاَّ وُسْعَهَا (بقره/286)

    « خداوند هیچ کسی را بیشتر از طاقتش تکلیف نمی‌کند.»

    فهمیدم که مثل من در حرکت تندرو نیست و طاقت ندارد.

    به او گفتم: بر مرکب من در ردیف من سوار شو تا به مقصد برویم.

    پاسخ داد: لَوْ کَانَ فِیهِمَا آلِهَةٌ إِلَّا اللَّهُ لَفَسَدَتَا (انبیاء/22)

    « اگر در آسمان و زمین چند خدا غیر از خدای یگانه بود، فاسد می‌شدند.»

    آگاه شدم که تماس بدن زن و مرد در یک مرکب یا یک خانه و یک محل موجب فساد است. به همین علت از مرکب پیاده شدم و به او گفتم: شما به تنهایی سوار شوید.

    وقتی سوار شد گفت:سُبْحانَ الَّذِی سَخَّرَ لَنَا هَذَا وَمَا کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ (زخرف/13)

    « منزه است خداوندی که برای ما این (کشتی‌ها) را مسخر گردانید و ما هرگز قادر به تسخیر آن نبودیم.»

    وقتی به قافله رسیدیم گفتم: در این قافله آشنایی داری؟

    جواب داد: وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ (آل عمران/144)

    یَا یَحْیَى خُذِ الْکِتَابَ بِقُوَّةٍ (مریم/12)

    یَا مُوسَى إِنِّی أَنَا اللَّهُ (قصص/30)

    یَا دَاوُودُ إِنَّا جَعَلْنَاکَ خَلِیفَةً فِی الْأَرْضِ(ص/26)

    از قرائت این چهار آیه دانستم که چهار نفر آشنا به نام محمد و داوود و یحیی و موسی دارد. چون آن چهار نفر نزدیک آمدند این آیه را خواند: الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِینَةُ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا   (کهف/46)

    « مال و فرزندان زینت زندگانی دنیوی هستند.»

    فهمیدم این چهار نفر فرزندان او هستند. به آنها گفت: یَا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِیُّ الْأَمِینُ (قصص/26)

    « ای پدر، موسی را به خدمت گیر. بهترین کسی که باید به خدمت برگزینی کسی است که امین و توانا باشد. »

    فهمیدم به آنها گفت: به این مرد امین که زحمت کشیده و مرا تا اینجا آورده مزد دهید. آنها هم به من مقداری درهم و دینار دادند و او حس کرد کم است؛

    گفت: وَاللّهُ یُضَاعِفُ لِمَن یَشَاء (بقره/261)

    « خداوند برای کسی که بخواهد، پاداش را دوچندان گرداند.»

    فهمیدم می گوید به مزد او اضافه کنید.

    از رفتار آن زن سخت به تعجب آمده بودم و به فرزندانش گفتم:

    این زن باکمال که نمونه او را ندیده بودم کیست؟

    جواب دادند: این زن "فضه" خادم حضرت زهرا(س) است که بیست سال است جز با قرآن سخن نگفته.

     

    برگرفته از کتاب گلستان آیه‌ها، به تلاش موسسه فرهنگی میرداماد


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       الهی مددی
  • شنبه 87/4/22 ساعت 11:49 صبح

    دیده بگشا،

    کو دل که دهد گوش به آوای خدا

     

    نقل است که پیر مردی خارکن با پشته‌ای خار از دهی می‌گذشت. در میدانگاهی ده، بالای بام یکی از خانه‌ها دخترکی به این سو و آن سو می‌دوید که ناگهان پایش سر خورد و از بلندی سقوط کرد. پیرمرد خارکن که ناظر این واقعه بود، در دم دستهایش را به آسمان بلند کرد و فریاد زد:

    "خداوندا حفظش کن."

    که در جا دخترک مابین زمین و هوا معلق ماند تا مادرش و همسایگان او را گرفتند.

    روستائیان که در میدانگاه بودند و از ابتدا هم سقوط دخترک و هم دعای پیرمرد و کرامت نفس گرم او را می‌دیدند، با فریاد شادمانی و دعا و صلوات گرد او حلقه زدند و هر یک با تصور اینکه به خضر نبی(ع) یا معصومی از اولیای خدا برخورده‌اند، دست تمنا و حاجت خود را به سوی وی دراز کرده و با لمس وی به نیت تبرک اشک شادمانی و حیرت می‌ریختند!

    پیر خارکن که چنین دید، فریاد زد: شرم کنید جماعت، مگر من پیغمبرم که چنین می‌کنید؟!

    مردم فریاد زدند: اگر پیغمبر هم نباشی از اولیای خداوندی؛ چراکه ما همگی معجزه و کرامت تو را دیدیم!

    پیرمرد جمعیت را از خود دور کرد و گفت: من هم ولایتی شما هستم، نامم فلان و اصل و نسبم فلان است و در همین ده پایین ساکنم. هزار بار مرا دیده اید ـ هفتاد سال است این راه را می‌آیم و می‌روم.

    سپس عده‌ای از اهالی را به نام صدا کرد و آمدند و بر صدق گفته‌اش گواهی دادند. جماعت، متحیر و ناباورانه به وی نگاه می‌کردند تا اینکه یکی از همان آشنایان پرسید: ما که تو را می شناسیم و صداقتت را گواهی کردیم، ولی ما نیز نمی‌دانیم تو که پیر خارکن هستی چگونه چنین کرامتی به انجام رساندی؟!

    پیرمرد سری تکان داد و گفت: کدام کرامت؟! درخواستی بود که دوستی از دوست خود کرد ـ او هم پذیرفت و اجابت کرد.

    پیری دیگر جلو آمد و گفت: ای مرد خدا، ما هم اهل ایمانیم، اما چنین اجابتی را هیچگاه ندیده و نشنیده بودیم.

    پیر خارکن اشک در چشمانش حلقه زد و گفت: هشتاد و اندی از عمرم طی شده، از زمانی که خود را شناختم هرچه او نهی کرده بود، انجام ندادم و هرچه او امر کرده بود، گردن نهادم. عمری بندگیش را کردم و هرچه خواست اجابت کردم او نیز خواست مرا اجابت کرد... این گفت و برفت!

     

    دیده بگشا!

    آوای خدا همیشه در گوش دل است

    کو دل که دهد گوش به آوای خدا!


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       بهار طبیعت و بهار انسان
  • جمعه 86/12/24 ساعت 9:26 صبح

    طبیعت بهار، طبیعت کودکی و نوجوانی است و همچنانکه همه کودکان تن به پختگی و پیری و سپس مرگ می‌سپارند، طبیعت نیز ناگزیر است از آنکه تابستان و پاییز و سپس زمستان را بپذیرد. از بهار تا زمستان تحول طبیعت تدریجی و متداوم است، اما حدوث بهار پس از مرگ زمستانی طبیعت، انقلابی دفعی است و نامنتظر.

    بگذریم از آنکه ما گرفتاران جهان عادات، دیگر چشم تماشای راز نداریم و در عالم بیرون از خویش آنگونه می‌نگریم که روح عافیت طلبی و تمتع اقتضا دارد. چنین است که انقلاب شگفت‌انگیز بهاری، دیگر حتی شگفتی ما را نیز برنمی‌انگیزد، چه برسد به آنکه نشانه‌ای تاویلی باشد برای تقرب به حقیقت وجود، آن‌سان که در کلام الهی و گفتار بزرگان می‌توان یافت که انقلاب ربیعی را حجتی بر رستاخیز پس از مرگ دانسته‌اند. اگر چشم سر داشتیم، در هر نهالی که سبزه می‌زد و در هر جوانه‌ای که می‌رویید و درهر شکوفه‌ای که می‌شکفت، ذکری از آن روز می‌یافتیم که بذر اجساد ما در گورها خواهد شکافت و ناگاه سر از قبرها بر خواهیم داشت و چشم به جهانی دیگر خواهیم گشود.

    زندگی از درون مرگ سر بر می‌آورد چنانکه بهار از درون زمستان و این تجدید خلقت با انقلابهایی مکرر انجام می‌پذیرد.

    به این معنی، آفرینش و انقلاب به یک معنا رجوع دارند:

    « فطرت شکافتن است، همچنانکه هسته‌ای می‌شکافد و نهالی از درون آن سر برمی‌آورد؛

    فطرت شکافتن است، آنچنانکه پوست شاخه درخت می‌شکافد و جوانه ای سربر می‌آورد.

    فطرت شکافتن است چنانکه جوانه‌ای می‌شکافد و شکوفه‌ای از دل آن بیرون می‌آید. »

     

    انقلاب نیز با این شکافتن و شکفتن ملازمه دارد: پوسته‌ای می‌شکافد و از درون آن نهالی شکفته می‌شود، شکافتن، شکفتن و شکوفه.

    چنین است که عالم در خود تجدید می‌شود ... و انسان نیز.


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       خواندنی
  • یکشنبه 86/10/16 ساعت 11:17 صبح

    در باب هدایت

    چه کسانی را خدا هدایت نمی‌کند؟

    نخست کافران را (کذالک یضل الله الکافرین) زیرا خود نخواسته‌اند که به آستان عبودیت راه یابند و از درگاهش نعمت هدایت بخواهند.

    دوم ستمکاران را (والله لایهدی القوم الظالمین) که به حقوق خداوندی و حریم حق اجتماع تجاوز کردند و از منطقه فطرت و سلامت بیرون جستند و خشم خدای را برانگیختند و به هدایت راه نیافتند.

    سوم زشتکاران را (و ما یضل به الا الفاسقین) که در لهجه عفن گناه غرق شدند و دامن به معصیت آلودند و آنسان زنگار گناه بر آئینه دل کشیدندکه دیگر نتوانستند انعکاس شعاع هدایت را دریابند، پس گناه با خود آنهاست که چراغ فطرت را در نهاد خویش خاموش کردند و خود را از قابلیت هدایت انداختند و مسلم است که اگر به سوی خدا بازگردند و از کفر و ظلم و گناه پاک شوند، خدای هم آنها را از بهره هدایت بهره‌مند خواهد ساخت.

     


      دل ما را با نظری شاد کنید ( )

       1   2      >

  •    لیست کل یادداشتهای این وبلاگ
     
    جلوگیری از تفرقه
    یا ارحم الراحمین
    معلم قرآن
    یا حسین(ع)
    «ادامه مطلب» یا حسین (ع)
    قرآن برای همه
    جملات کوتاه از آدمهای بزرگ
    سخنی با خدا
    یا حسین شهید درود خدا بر تو و خاندان پاکت
    بسم الله
    تابلو
    دیدگاه امام خمینی(ره) درخصوص قرآن
    [عناوین آرشیوشده]